📰 سرمقاله |
بازگشت یا بازیگری رسانهای؟
در این مقاله، به تحلیل علمی و شناختی حملات اخیر به رسانه ملی پرداختهایم و نشان میدهیم چگونه میتوان میان نقد واقعی و بازی رسانهای تمایز قائل شد.
📰 سرمقاله |
در این مقاله، به تحلیل علمی و شناختی حملات اخیر به رسانه ملی پرداختهایم و نشان میدهیم چگونه میتوان میان نقد واقعی و بازی رسانهای تمایز قائل شد.
به گزارش آشکار، مصطفی هدایی در سرمقالهای نوشت: نقد اگر از جنس دلسوزی نباشد، میشود بازتولید ناامیدی. رسانه ملی امروز نه فقط میدان نقد، بلکه میدان ساختن را هم باز کرده است.
در این مقاله، به تحلیل علمی و شناختی حملات اخیر به رسانه ملی پرداختهایم و نشان میدهیم چگونه میتوان میان نقد واقعی و بازی رسانهای تمایز قائل شد. این متن با تکیه بر روایتسازی، پلتفرممحوری و بازگشت فعالان رسانهای، تصویری دقیق از وضعیت رسانه ملی در فضای جنگ شناختی ارائه میدهد، که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
رسانه ملی، بهمثابه یکی از مهمترین سکوهای تولید روایت در عصر جنگ شناختی، این روزها بار دیگر آماج حملاتی از درون و بیرون قرار گرفته است؛ حملاتی نه الزاماً نو، بلکه با چهرههایی آشنا، محتواهایی تکراری، و هدفی مشخص: بیاعتبارسازی روایت اول.
در این میان، انتشار یادداشتی گلایهآمیز از سوی یکی از فعالان پیشین حوزه تولیدات تلویزیونی بار دیگر این پرسش را بهمیان آورد که مرز نقد و مطالبهگری تا کجاست و از کجا به مصادره موفقیتها و مظلومنمایی بدل میشود؟
واقعیت این است که سازمان صداوسیما پس از گذر از چالشهای سنگین سالهای اخیر، نه تنها بستر بازگشت نیروهای باتجربه را فراهم کرده، بلکه در اقدامی هوشمندانه، میدان را برای نسل جدیدی از برنامهسازان، مجریان و مدیران باز گذاشته است. از احیای برندهای محبوبی مانند «پایتخت» تا بازآفرینی برنامههایی مانند «جنابخان»، نشانههایی روشن از تحول، نه در حرف بلکه در عمل است.
با اینحال، برخی ترجیح دادند نه به میدان بازگردند، نه مشارکت کنند، بلکه در حاشیه بایستند و عملکرد را به نقد بکشند؛ نقدهایی که بیش از آنکه بر اساس داده و تحلیل رسانهای باشد، بر پایه تجربههای شخصی و ادراکهای گذشتهمحور بنا شده است.
در فضای شناختی، تمایز میان «نقد سازنده» و «تخریب هدفمند» حیاتی است. نقد اگر بر پایه مستندات نباشد و در قالب ادبیاتی سلبی و پرخاشگرانه مطرح شود، کارکرد خود را از دست میدهد و به ابزار دیدهشدن و کاسبی رسانهای بدل میشود.
نقد نباید شبیه قهرمانبازیهای پستمدرن باشد؛ جایی که فرد، عدم حضور خود را تبدیل به روایت مظلومیت کرده و مخاطب را به همذاتپنداری با یک «چهره حذفشده» دعوت میکند.
در سالهای اخیر، رسانه ملی موفق شده در بزنگاههای مهمی مانند مذاکرات هستهای، نقش بیبدیلی در ارائه روایت اول ایفا کند. در چنین فضایی، هرگونه ایجاد شکاف میان رسانه و مخاطب، بازی در زمین دشمن است. روایت اول، نیازمند انسجام سازمانی، سرمایه انسانی و همکاری چهرههایی است که دغدغه دارند، نه دلخوری.
باید پرسید، آنها که اکنون از فاصله نقد میکنند، در بزنگاهها کجا ایستاده بودند؟ در همان سالهایی که رسانه نیاز به تقویت داشت، بسیاری پشت به میدان کردند. بازگشت آنها، اگر همراه با نیت ساختن نباشد، چیزی جز بازیگری رسانهای نخواهد بود.
رسانه ملی، برخلاف پلتفرمهای خصوصی، صرفاً یک ابزار سرگرمی نیست. این رسانه متولی روایتسازی است، دارای ضابطه، ساختار و مسئولیت اجتماعی. هرچند راه برای نقد باز است، اما نقد باید با شناخت این تفاوتها صورت گیرد.
برنامهسازی در رسانه ملی، با ساختن «اعتماد» و حفظ «هویت» عجین است؛ چیزی فراتر از تولید محصول فرهنگی برای بازدید بالا یا وایرال شدن.
مخاطب امروز، هوشمند است. او تفاوت میان اعتراض واقعی و بازی رسانهای را خوب میفهمد. اگر نقدی هست، باید همزمان با پیشنهادی برای بهبود باشد. اگر گلایهای هست، باید در کنار آن، آمادگی برای مشارکت هم باشد.
رسانه ملی، نه میدان حذفی است، نه سکوی تبلیغاتی؛ بلکه عرصهای برای نقشآفرینی ملی است. هر آنکه دغدغه دارد، به جای تریبونهای شخصی، بیاید و بسازد. این، رساترین نقد ممکن است.
انتهای پیام/